اخبار
معرفی شهر و پیشینه

آمل یکی از شهرهای مرکزی استان مازندران است که از شمال به محمود‌آباد از مشرق به بابل، از جنوب به دماوند و تهران و از مغرب به نور محدود می‌شود . ارتفاع آن از سطح دریا 76 متر و رودخانه ‌هراز از وسط آن می‌گذرد .

این شهرستان از دو قسمت کوهستانی و جلگه‌ای تشکیل شده که کوهستان قسمت جنوب و بخش جلگه‌ای شمال این شهرستان را تشکیل می‌دهد .
به موجب تحقیقات اخیر روشن گردیده که کاینه (آمارد) یا (آماردان) که قبل از تاپوریها (تپوریها) به سرزمین تپورستان (طبرستان) مهاجرت کرده ، در همین منطقه (آمل) که مستعدتر و معمورتر از سایر نقاط طبرستان بوده سکونت گزیدند و نام آمل مخفّف همان (آمارد) است که براثر کثرت استعمال به شکل آمل درآمده است . حمدالله مستوفی بنای شهر آمل را به طهمورث پادشاه پیشدادی نسبت می‌دهد و « ابن‌خرداد به » چنین می‌نویسد : از زمان پادشاهی فریدون تا زمان بهرام ‌گور آمل پایتخت دنیای مسکون بود .
در مورد پیدایش شهر آمل مطالب فراوانی در کتب و منابع مختلف آمده است که ذکر تمامی آنها در این مختصر نمی گنجد . در مجموع می توان سه نظریه را از مجموع مطالب مربوط به پیدایش آمل جمع بندی و استخراج کرد :
الف ) پیش از مهاجرت آریایی ها به فلات ایران و سکنی گزیدن در آن ، اقوامی در منطقه شمالی رشته کوه البرز و در حاشیه جنوبی دریاچه خزر سکونت داشتند که به آماردها معروفند .
پیرنیا می نویسد : « وقتی آریایی ها به فلات ایران آمدند ، مردمانی یافتند که زشت و از حیث نژاد و عادت و اخلاق و مذهب پست تر از آنان بودند . آریایی ها مردم بومی از « دیو » یا « تور » نامیدند . علاوه بر این در مازندران آثاری بدست آمده که خیلی قدیمی است ودلالت بر صحت این استنباط می نماید . رفتار آریایی ها با این مردم بومی مانند رفتار غالب با مغلوب بود ، بخصوص که آریانها آنها را از خود پست تر می دانستند ، بنابراین در ابتدا هیچ حقی برای آنها قائل نبودند . »
اردشیر برزگر می نویسد : « هزاران سال ، پیش از آمدن آریاییهای ایرانی به فلات ایران چندین گروه مردمان بومی که چهار گروه آن مشهورترند در این فلات جای داشتند که چگونگی دوره های پیشین آن چندان روشن نیست . نام یکی از این چهار گروه مردم بومی فلات ایران مرد بود ، نام گروه مرد در نوشته ها « مارد » یا « آمارد » آمده که به زبان ایران و بومی مرد و آیمرد است و واژه های آمرت زبان کهنسال ارامنه و مردی ، آی مردی ، جوانمرد ، جوانمردی ، گله و گیله مرد که امروزه در سراسر مازندران و گیلان گویا است از نام باستانی این گروه سرچشمه می گیرد . رابینو معتقد است در میان اقوام تاریخی مازندران یکی تیپرها بودند که در کوههای شمالی سمنان اقامت داشتند ، آمردها که شهر آمل ( آمرد همان آمل است چنانکه پرد همان پل می باشد ) به اسم آنها نامیده شد. »
یحیی ذکاء در « کاروند کسروی » آورده است :
آما ، آماردان یا ماردان ، در زمان لشکر کشی اسکندر مقدونی به ایران ، این تیره در مازندران نشیمن می داشتند و آن هنگام هنوز تپوران به آنجا نیامده بودند ، ولی سپس چنانکه از گفته های استرابون پیداست در آذربایجان و ارمنستان و پارس و دیگر جاها پراکنده شدند .
آمل ، شهر شناخته و کهن مازندران که اکنون نیز هست ، گذشته از آنکه تاریخ بودن ماردان را در مازندران نشان می دهد؛ از راه زبان شناسی هم این واژه جزء دیگر شده آمارد نیست زیرا یکی از قاعده ها زبان شناسی عوض شدن « ر » و « د » به « ل » ، دیگری عوض شدن « ا » به « و » و دیگری افتادن « و» و بازماندن پیش در جای آن می باشد ، چنانکه از روی این قاعده واژه های « پارد » و
« وارد » و « سارد » کهن « پل » و « گل » و « سال » گردیده ، آمار نیز از روی آنها آمل شده ....
اردشیر برزگر می نویسد : « پاره ای از ایران شناسان را گمان این است که این دسته « آمرد » از لاهیجان کنونی تا حوالی بابل امروزه جای داشتند و همین دانشمندان را اندیشه بر این است که شهر آمل پایتخت باستانی آنان ، نخست به نام این گروه « آمرد » بود . رفته رفته آملد و آمل برگردانیده شده است و امروزه نام آمل هم در میان توده مازندران AML است نه AMOL » .
وی مرزهای سکونت این قوم را چنین توضیح می دهد : « مرزهای چهارگونه سرزمین مردها بدینگونه بود ، از خاور به مرز ورگانا ، هیرگانا گرگان و قسمتی به پارت خراسان، از شمال به دریاچه دراکسپین ( کاسپین ، کاسو ، کازاک یا قزاق ) و از باختر تا آن دست لنکران ( قفقاز ) و از جنوب خاوری به کومیسین ( قومس یا دامغان ) و از جنوب رکا ( رک یا ری ) و جنوب باختری به کسپین
( قوزوین ) و سرزمین مدی چسبندگی داشت . »
وی در جای دیگر می نویسد :
« در حدود سه هراز سال پیش از میلاد انبوهی از مردم هند و اروپایی در مسیر مهاجرت خود به سمت هندوکش و دسته ای به سوی فلات ایران سرازیر و چون از خاک ورگانا « گرگان » گذشتند وبه سرزمین مردها رسیدند ، منطقه را سبز و خرم یافته ، رحل اقامت افکندند ؛ آنان میزبانان را دوا ، بربر و تور نامیدند . » در این مختصر مجال نقد و بررسی موارد مذکور نیست . عقب مانده بودن تپورها و آماردها نسبت به آریایی های مهاجر و یا القاب دوا ، تور و بربر ، هم از نظر زبانشناسی و هم از نظر تاریخی جای تامل و نقد دارد .
پورداود نوشته است : « آمیانوس Ammianus در حدود سال 360 میلادی کتاب خود را نوشت
 وی و چند تن دیگر در طی جغرافیا و تاریخ روزگار هخامنشی و اسکندر و سلوکیه و اشکانی و ساسانی از قومی به نام مردوی Mardoi یا آمردی Amardoi یاد می کنند که در سواحل دریای خزر می زیستند و تیره ای از همین مردم در آسیای مرکزی ، نزدیکی مرو رود جیحون ( آمویه ) بسر می بردند .»
او در ادامه می نویسد : « نام شهر آمل یادگاری است از همین قوم که نام خود را به این سرزمین داده اند . »
اردشیر برزگر معتقد است « در دوره اشکانیان ، مردها با اشک پنجم ( فرهاد یکم ) جنگیدند و پس از سه سال مبارزه شکست خوردند و بسیار به قتل رسیدند . وی آنها را به آنسوی خراسان کوچانیده و اینها به یادگار آمل در آنجا شهری ساختند به نام آمل که ابن خردابه در المسالک و مقدسی در احسن التقاسیم و ابن العبری در مختصر الدول وجود شهری به نام آمل را در بخش غربی جیحون تائید کرده اند. »
نصراله هومند در جزوه آشنای مختصری با شهر آمل با این نظر مخالف است و می نویسد : « تز میان همین اقوام مهاجر آریائی ( آزادگان ) شاخه ای دیگر با نام آموهائی برای بدست آوردن سرزمینی بزرگ و آباد از سرزمین اصلی خود مهاجرت نموده و در کناره رود هراز ( هرهز ) آرام یافتند. چنانکه این قوم توانستند در کنار ( ه ) غربی همین رود شهری را بنا کنند و نام قبیله و قوم هود را بر آن شهر بنهند . با گذشت زمان به گونه های : آموری ، آمو ، آمل بدل شد.»
و سرانجام نتیجه می گیرد :« منظور از این همه اشارات و یادآوری ها این بود که « آموئی ها » مردمان اولیه سرزمین آمل و اطراف از سمت غرب به شرق مهاجرت نکردند بلکه از شرق دریای خزر به مازندران ( تبرستان ) مهاجرت نموده ساکن شدند و... واژه هایی مانند آمارد ، آملد ، امرته را نمی توان ریشه لغوی شهر آمل به حساب آورد در صورتی که با اندکی دقت و توجه می توان
( ریشه واژه آمل را به اینگونه بدست آورد : آمل – آمو – آموی- آمویه . » )
پور داود نوشت : « از آنچه گذشت پیداست در پارینه نام مردمی که در آن سامان می زیستند امرد Amarda خوانده می شد و نام آمل در مازندران یادگاریست از آن دوران . »
هرودوت در کتاب تواریخ در توضیح عایدات داریوش از ممالک و اقوام زیر نفوذ ، از اقوام تیبارینها ، ماکروینها ، موزیکانها و مارد ( آمرد ) ها نام برده است .
پیرنیا معتقد است پس از آمدن آریانها به فلات ایران ( قسمت شمالی فلات ) و زندگی در این منطقه و پی بردن به مشکلات و خطرات یک زندگی طبیعی و ضرورت همزیستی ، اختلاط نژادی آنها با بومی ( آماردان ) آغاز شد . چنانچه از ظواهر و مستندات و مدارک موجود برمی آید آماردها اقوامی مبارز و جنگجو بودند ، از بارزترین شواهد این مدعا نبرد این قوم با سپاه اسکندر مقدونی است . آورده اند پس از ورود اسکندر به قسمت شرقی مازندران فعلی تنها قومی که نماینده ای در جهت تقدیم تحف و پیشکش و پذیرفتن استیلای اسکندر به نزد وی نفرستاد آماردها بودند .
برزگر در این باره می نویسد : « ماردها ( مردها ) به اسکندر سرفرود نیاورده و نماینده نزدش نفرستادند . اسکندر گفت « خیلی غریب است که یک مشت مردها نمی خواهند مرا فاتح خوانند » سپس ورزیده ترین سپاه خود را به سوی آمل راند و فرهاد ( ساتراپ) را نیز با خود برد »
از بررسی اسناد و مدارک باقیمانده چنین بر می آید که جنگ با اقوام جنگجوی آماردها در جنگلهای انبوه برای اسکندر و سپاهیانش بسیار مشکل و طاقت فرسا بود ، آشنایی این قوم با شیوه های جنگ و گریز در جنگل و زندگی در آن و خو گرفتن آنان با شرایط خاص زندگی و نیز جنگ در جنگلهای انبوه ، کار فتح را مشکل کرد و پیشروی سپاه فاتح اسکندر در جنگلهای محل سکونت آماردان متوقف گردید .
ربودن اسب محبوب اسکندر بنام « بوسیفال » یا « بوسیفالوس» کارایی این قوم را در جنگ ، آن هم با سپاه ورزیده و مقتدر اسکندر مقدونی ، نشان می دهد ، سرانجام اسکندر در مقابل پس گرفتن اسب محبوب خود در قبال متارکه جنگ و پذیرفتن ضمنی صلح بدون فتح منطقه مجبور به بازگشت شد .
از نمونه های دیگر جنگ آوری آماردان ، مبارزه سه ساله این قوم با فرهاد اول « اشک پنجم » است که سرانجام منجر به شکست آماردان و تبعید آنان گردید .
اکرم بهرامی نوشته است : « فرهاد اول پادشاه آماردها را در منطقه آمل شکست داد و آنها را به حوالی خوار ، مشرق ورامین ، کوچانید و تپوریها جای آنها را گرفتند . »
مرحوم مهجوری به نقل از پیرنیا می نویسد :
« جنگ فرهاد با ماردها چندین سال به درازا کشید . از اینجا معلوم می شود جنگ با این مردم سخت بوده ، از طرف دیگر دیده می شود که سلوکیها در این جنگ هیچ دخالتی نمی کنند ، حال آنکه اسم سرزمین ماردها یکی از ایالات تابعه آنهاست . از اینجا چند نکته را می توان استنباط کرد . اولاً دولت سلوکیها در این زمان رو به ضعف نهاده بود و ماردها مردمی نبودند که به آسانی تحت تابعیت بمانند . بنابراین اعتنایی به سلوکیها نداشتند ، حتی ظن قوی این است که بعد از اسکندر مستقل شده بودند . »
و درجای دیگر نوشته است :
« درباره خوی و احوال آماردها گواهی هایی از مورخان باختری برای ما مانده است . مثلاً ژوستن Justin آنان را نیرومند و شجاع خوانده است . آریان می گوید که آماردها مردمی بودند بی بضاعت ، ولی در کشیدن بار فقر و قحطی دلیر . »
و باز در ارتباط با دلیری و شجاعت آماردها در کتاب تاریخ مازندران به نقل از یک دایره المعارف از کتابخانه دانش عمومی LibraryOf General Knowledge چاپ 1882 میلادی آمده است :
« قسطنطین چهارم در 686 میلادی ] سده هفتم [ دوازده هزار از مردی ها را ، که قبیله ای جنگجو و ایرانی نژاد بودند و در بخش های شمالی دریای خزر می زیستند ، برای سد و جلوگیری تاختن های مسلمانان به سرزمین لبنان کوچانید . »
در مرز گوگمل در قلب قشون ، داریوش با تمام خانواده و نجبای ایرانی جای داشت که جنگ آوران هندی، کاری ، آناپاست Anapast و تیراندازان ماردی « آمارد » گرداگردش صف بسته بودند .
شواهد دیگری از قدرت جنگندگی این قوم در نبردهای ترموپیل ، گوگمل و نیز دیگر نبردها با ساردها یا نیروهای بابل در دوره هخامنشیان موجود است .
ب – دومین نظر درباره پیدایش شهر آمل متکی به نوشته های ابن اسفندیار ، کاتب آملی ، در کتاب « تاریخ تبرستان » می باشد. ابن اسفندیار در صفحه 82 کتاب فوق تصریح می کند که در سال 613 هجری قمری مشغول نوشتن این کتاب بوده است . اساس و بنیان کتاب یاد شده بنابر نوشته ابن اسفندیار از کتاب عقد سحر و قلائد در تالیف ابوالحسن بن محمد الیزدادی است . ابن اسفندیار زاده و ساکن آمل بوده و بنابر نوشته اش به خوارزم نیز رفت . روایت وی در ارتباط با پیدایش آمل افسانه گونه است . وی معتقد است آمل ماخوذ از نام آمله دختر اشتاد است که به اتفاق برادرش یزدان به دلیل کشتن شخصی از تبار دلیم به نواحی آمل فعلی آمده ، یزدان آباد ( که معروف و معمور است ) و روستای استاد رستاق (که آنهم در دوره ابن اسفندیار ظاهرا آباد بود ) را بنا نهادند . وی در تاریخ تبرستان می نویسد : « بنای آمل به فرمان آمله دختر یکی از روستای دیلمی و همسر فیروز ، شاه بلخ ، ساخته شد . »
ج – نظر سوم در باب پیدایش آمل ، که بر دلایل و مدارک متقن و مستدل استوار نبوده و یا نگارنده با آن برخوردی ننموده است . بنیاد شهر آمل را به طهمورث ، جمشید ، کیومرث و ..... از پادشاهان پیشدادی نسبت می دهد .
ملگونف سیاح روس در سال 1280 هجری قمری بدون ذکر ماخذ نظر می دهد : « در بنای آن اختلاف است به ضحاک ( و کیومرث و جمشید و هوشنگ ) و فریدون و طهمورث نسبت دهند . »
دولتشاه سمرقندی در « تذکره الشعرا » آورده است :
« اما شهر آمل از بلاد قدیم است و بنای آن گویند جمشید کرده و بعضی گویند که فریدون ساخته ، حالا چهار فرسنگ علامت شهر است که محسوس می شود و هر جا که زمین را بکاوند خشت پخته و سنگ ریخته ظاهر شود و چهار گنبد است در آن شهر که مقبره فریدون و اولاد او گویند آنجاست . فی کل حال از روزگار افریدون تا زمان بهرام گور تختگاه ربع مسکون آمل بود . »
قاضی احمد قزوینی در « تاریخ جهان آرا » نوشته است :
« طهمورث بن هوشنگ لقبش نجیب و بعضی دنباوند یعنی تمام سلاح گفته اند اما مشهور به دیوبند است . آمل مازندران و اصفهان و بابل از آثار او اشتهار دارد . »
حمد الله مستوفی در « نزهه القلوب » آورده است :
« آمل از اقالیم چهارم باشد طولش از جزیره خالدات فزک 107 و عرض از خط استوالول 66 طهمورث ساخت اثری بزرگست . »